آیا «دین اسلام» در زمان محمدرضا شاه وضع بهتری داشت؟
یک پژوهشگر حوزه تاریخ انقلاب اسلامی گفت: عدهای معتقدند در زمان پهلوی دین اسلام وضعیت خوبی داشت و مظاهر دینی در جامعه تمام و کمال بود، در حالی که او که هویت کشور را باستانگرایانه میدانست چگونه میتوانست دغدغه دین داشته باشد؟
خبرگزاری فارس نوشت: سکولارهای دینی را چه روشنفکر باشند چه انجمن حجتیهای باید دلواپسان دروغین دین و مذهب دانست. افرادی که از کل دین ظواهر حداقلی را میفهمند و هیچگاه غایت و هدف اصلی تشریع احکام و اِرسال انبیا برایشان اهمیت ندارد. ولایتیهای بیولایت که در ادبیات مرحوم حضرت امام خمینی به پیروان اسلام آمریکایی معروفند با ترویج تنزّهطلبی دینی، همواره حضور دین در عرصه سیاست و اجتماع را منکر میشوند و بر جمهوری اسلامی خرده میگیرند که با دخالت دادن اسلام در سیاست موجب دلزدگی مردم بالاخص جوانان از دین شده است. این افراد، ترویجدهنده این مشهورِ بیاساس هستند که در زمان شاه، دین و دیانت مردم محفوظ بود. برای آنان پُر بودن مساجد و حسینیهها کفایت میکرد تا به این فهم برسند که دین در جامعه فراگیر است؛ بدون آنکه متوجه رشد سکولاریسم فراگیر از سوی محمدرضا در کشور ایران باشند.
برای فهم واقعیت این مدینه فاضله سکولارها و دلواپسان دروغین، با قاسم تبریزی، پژوهشگر حوزه تاریخ انقلاب اسلامی و مبارز زمان شاه گفتوگو کردیم تا حقیقت اسلامستیزی پهلویها را برایمان روشن کند.
قاسم تبریزی
دیکتاتوری با طعم منورالفکری!
قاسم تبریزی در ابتدا گفت: مسأله را باید از اساس حاکمیت پهلوی پیگیری کرد. ۲ شاخصه برای تعریف، تبیین و تحلیل حاکمیت پهلوی چه زمان رضاخان و چه زمان محمدرضا وجود دارد. اولین آنها مسأله استبداد است. حکومت پهلوی اول سیاستی را پیش گرفت که از نظر سیاسی، فرهنگی، دینی، اجتماعی و بومی با جامعه ایران همخوانی نداشت و همین امر موجب شده بود که رضاخان برای بقای سلطنت خود رو به سیاست «زور» و «دیکتاتوری» بیاورد. اساساً انگلیسیها که بازیگران اصلی در روی کار آمدن رضاخان بودند به این جمعبندی رسیده بودند که ایران به یک «دیکتاتوری منور» احتیاج دارد که هم مشی استبداد را داشته باشد هم با انگارههای منورالفکری در برابر اسلام اقدام کند.
سیدحسن تقیزاده، یکی از روشنفکرانی که میگفت باید از سر تا نوک پا شبیه غربیها شد
هویت دینی دستخوش تحریف
وی افزود: شاخصه دوم برای تحلیل پهلویها ماهیت استعماری آنهاست. رضاخان را انگلیسیها سر کار آوردند تا از طریق ایران برای خود نقطه امنی در منطقه ایجاد کنند و سیاستهای خود را در هند و افغانستان پیگیر باشند. از آن طرف هم پسرش محمدرضا را باز هم انگلیسیها به تخت سلطنت نشاندند و آمریکاییها هم در کودتا علیه مصدق حکومتش را تثبیت کردند. نکته مهم این است که در حکومتهای استبدادی و استعماری اساساً سنت که بخش اعظم آن دین و باورهای آیینی است و به نوعی هویت جامعه را تشکیل میدهد، دستخوش حملات و تحریف قرار میگیرد.
سیاست قهرآمیز ضد اسلام
پژوهشگر حوزه انقلاب اسلامی ادامه داد: این مقدمه نیاز بود تا دینزدایی پهلویها از جامعه بهتر درک شود. رضاخان، شخص بیسواد و فاقد شعور اندیشهای بود و از نوجوانی عمر خود را در محیط نظامی قزاقخانه گذرانده بود. پس، پیگیری تفکرات اسلامستیزانه و باستانگرایانه را نباید از وی انتظار داشت؛ بلکه صحیح این است که رضاخان را مجری برنامه منورالفکران فراماسونر در لژ بیداری بدانیم. در همین راستا او به شکل قهری با برخی مظاهر دینی برخورد قهرآمیزی کرد؛ مثل منع حجاب، باب کردن کشف حجاب، ممنوعیت هیأتهای عزاداری، ممنوعیت پوشش لباس روحانیت، تعطیلی بسیاری از مدارس دینی و... از طرفی هم با ترویج نگرشهای باستانی و القای بازگشت به فرهنگ ماقبل اسلام در پی این بود تا ذهن مردم و جامعه را از اسلام به سمت ناسیونالیسم ایرانی هدایت کند. درباره سیاستهای اسلامزدای رضاخان اسنادی در دست هست که مجموعه سه جلدی را شامل میشوند، اما چه میشود کرد وقتی فرهنگ مطالعه و حافظه تاریخی در بین مردم ما ضعیف است و روند شایعه، دروغ، تحریف و وارونه نشان دادن حقایق، تسهیل میشود!
کتاب ننگسالی، حکایت دوران خفقان رضاشاه درباره کشف حجاب و ممنوعیت روضه امام حسین است
گام نهادن در راه ابوی...
تبریزی گفت: محمدرضا هم راه پدر را پیشگرفت، اما نه به آن شور و تندی. شاه دوم پهلویها سعی کرد با اتخاذ سیاستهای پنهان، سکولاریسم را در سطح گستردهای در جامعه پیادهسازی کند و برای همین، فضا را برای جریانات عرفیگرا و شریعتگریز هموار کرد تا حرمت و شأنیت ارزشهای اسلامی در جامعه ایرانی پایمال شود. همین ایجاد فضا موجب شد بسیاری از جوانان به سمت و سوی تفکرات مادیگرایانه سوق پیدا کنند و از در مخالفت با اسلام وارد شوند.
۵۴ لُژ در ایران زمانِ محمدرضا پهلوی فعالیت میکردند
او تصریح کرد: در کنار این قضیه محمدرضا به شکل عیان بهائیان را که به اجماع مسلمین، منحرف و ابزار استعمار بودند در دربار خود راه میداد و مناصب اصلی حکومت را به آنان واگذار میکرد. در زمان صدارت امیرعباس هویدا ۹ وزیر بهایی بودند؛ تعداد بسیاری از سردمداران ارتش نیز همینطور. حتی پزشک شخصی شاه هم بهایی بود که این امر موجب شد اعتراض صدای آیتاللهالعظمی سیدحسین بروجردی، مرجع تقلید اعلای شیعیان به اعتراض بلند شود. از اینها گذشته، ایرانِ زمان پهلوی، حیاط خلوت فراماسونها شده بود، قریب به ۸ هزار فراماسونر و ۵۴ لُژ در ایران زمان محمدرضا پهلوی طبق اسناد خود ساختار سیاسی در ایران فعالیت میکردند.
محمود حلبی، بنیانگذار انجمن حجتیه و از مخالفان نهضت انقلابی امام خمینی
اسلام آمریکایی مدافع پهلوی است
این مبارز انقلابی در انتها افزود: با توجه به آنچه گفته شد آیا میتوان ادعا کرد پهلویها مدافع دیانت مردم بودند و کاری به عقاید آنها نداشتند؟ آیا این سیاستهای اسلامستیزانه را میتوان به پای رواج دیانت در ایرانِ زمان شاه دانست؟ آیا کسی که در جشن ۲۵۰۰ ساله ایران هویت کشور را باستانگرایی میخواند، دغدغه دین دارد؟ آیا پهلوی که حتی تاریخ تقویمی کشور را به پادشاهی تغییر داد، نگران دیانت مردم است؟ کسانی که پهلوی را حافظ اسلام میدانند و سنگ آنان را سر قضیه دین مردم به سینه میزنند، همان کسانیاند که در قالب سکولاریسم در پی جدایی دین از سیاست هستند. تفکری که با ایجاد یک تَنَزُّهطلبی کاذب از دین عملاً موجب حذف بسیاری از معارف قرآن و اهل بیت میشود و از دین تنها طواهری را میسازد که هیچ روح معنوی و فعالانهای ندارد، دقیقاً همان بلایی که سر مسیحیت آوردند. سکولارهای مذهبی یا همان پیروان اسلام آمریکایی، اساساً با طرفداری از پهلوی و مخالفت با درگیر شدن دین و سیاست رسالت انبیا را منکر شدند و حتی قیام عاشورا را هم فهم نکردند، بعد نگران دیانت مردم هستند که میگذاشتیم پهلوی بماند و با انقلاب، اسلام را با سیاست آمیخته نمیکردیم!