همسرم به رابطه شیطانی با دیگران اعتراف کرد و نابود شدم!
زن ۲۷ ساله که برای حل مشکلش وارد کلانتری امام رضا(ع) مشهد شده بود با بیان این که از شدت سرخوردگی و افسردگی دیگر روابط عاطفی بین من و همسرم کم رنگ شده است به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: هنوز دختری نوجوان بودم که به پسرعمویم علاقه مند شدم.
زن ۲۷ ساله که برای حل مشکلش وارد کلانتری امام رضا(ع) مشهد شده بود با بیان این که از شدت سرخوردگی و افسردگی دیگر روابط عاطفی بین من و همسرم کم رنگ شده است به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: هنوز دختری نوجوان بودم که به پسرعمویم علاقه مند شدم.
علاقهمندی خانوادهها به ازدواج من و مهران
خانوادههایمان نیز خیلی دوست داشتند که روزی من و “مهران” با هم ازدواج کنیم. اما هیچکس از علاقه قلبی من به مهران اطلاعی نداشت همواره آرزو میکردم تا خانواده عمویم پا پیش بگذارند و مرا خواستگاری کنند بالاخره این اتفاق رخ داد و در حالی که وارد بیستمین بهار زندگیام شده بودم زن عمویم ماجرای علاقه مهران نسبت به مرا مطرح کرد و اینگونه برقی از خوشحالی را در قلبم نشاند.
آغاز زندگی مشترک من و مهران
آن زمان مهران که یک سال از من بزرگتر بود در رشته مهندسی ساختمان تحصیل میکرد و شغلی هم نداشت به همین دلیل مدتی بعد زندگی مشترک ما در حالی آغاز شد که در تنگنای مالی شدیدی قرار داشتیم ولی خانوادههایمان تکیهگاهمان شدند و نمیگذاشتند از نظر مالی خیلی در مضیقه قرار بگیریم. با آنکه روزهای سختی را میگذراندیم اما از زندگی لذت میبردیم و من مطمئن بودم که خیلی زود این دوران سخت به پایان میرسد و روزهای خوشی را در کنار مهران تجربه میکنم به همین دلیل همواره سعی میکردم پشتیبانی قوی برای همسرم باشم تا او به تحصیلاتش ادامه بدهد.
به گونهای که خودم را فراموش کردم و دست حمایتم را پشت سر همسرم قرار دادم. بالاخره تحصیلات دانشگاهی همسرم به پایان رسید و او عازم خدمت سربازی شد.
در شرایط سخت به تنهایی فرزندم را بزرگ کردم
در این شرایط من به تنهایی پسرم را بزرگ میکردم و با کمکهای مالی خانواده عمویم به انتظار پایان مشکلات نشستم. خلاصه جشن پایان خدمت مهران هم برگزار شد و او دوباره با خبر قبولیاش در آزمون کارشناسی ارشد دانشگاه لبخند بر لبانم نشاند. در این شرایط باز همه مشکلات را به تنهایی تحمل کردم تا همسرم در آرامش تحصیل کند.
حتی در روزهای امتحانات پایان ترم مهران، من پسرم را به خانه مادرم میبردم تا سروصدایش موجب آزار همسرم نشود. بالاخره روزهای سخت به پایان رسید و همسرم در یکی از مراکز شهرداری استخدام شد.
استخدام مهران در شهرداری و لبخند برلبان من
حالا دیگر از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم و نتیجه تلاشهایم را میدیدم . طولی نکشید که صاحب خودرو و واحد آپارتمانی بزرگی شدیم، اما درحالی که احساس میکردم آرامش به زندگیام بازگشته است ناگهان ورق برگشت و رفتارهای همسرم به کلی تغییر کرد.
رفتارهای مهران به کلی عوض شد
او دیگر حتی از راه رفتن من هم ایراد میگرفت و زشتی چهرهام را به رخم میکشید. مدام تحقیرم میکرد و از بیسوادیام سخن میگفت. درحالی که از سرزنشهایش دچار سرخوردگی شدیدی شده بودم روزی متوجه شدم که با زنان غریبهای معاشرت دارد و به همین دلیل آشکارا مرا تحقیر کند. وقتی این موضوع را با او درمیان گذاشتم با بیشرمی و بیحیایی به چشمانم نگاه کرد و گفت: من به دنبال زنی تحصیل کرده هستم که در شأن خودم باشد و… حالا هم در حالی که نگران آینده فرزند خردسالم هستم و زندگیام در آستانه نابودی قرار دارد، به کلانتری آمدهام تا کمکم کنید.
با صدور دستوری از سوی سرهنگ شریفی (رئیس کلانتری امام رضا(ع) پرونده این زن جوان توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد واکاوی و کنکاشهای تخصصی قرار گرفت.