نقد کیهان بر فیلم جدید پژمان جمشیدی: چرت و پرتهای یک شهر هرت!
کیهان در انتقاد از فیلم شهر هرت نوشت: عنوان دقیقی برای این فیلم انتخاب شده است: «شهر هرت»! مبتذلترین سوژه نخنمای هزار بار استفاده شده را کش رفتهاند و کپی دست چندمی از فیلمفارسی را با رویکردی مرتجعانه به خورد مخاطب دادهاند. تصور سازندگان فیلمهایی، چون «شهر هرت» این است که چشم و ذهن مردم سطل زباله است که هر چیز چرت و هرت و چرکی را داخلش بیندازید.
کیهان در انتقاد از فیلم شهر هرت نوشت: عنوان دقیقی برای این فیلم انتخاب شده است: «شهر هرت»! مبتذلترین سوژه نخنمای هزار بار استفاده شده را کش رفتهاند و کپی دست چندمی از فیلمفارسی را با رویکردی مرتجعانه به خورد مخاطب دادهاند. تصور سازندگان فیلمهایی چون «شهر هرت» این است که چشم و ذهن مردم سطل زباله است که هر چیز چرت و هرت و چرکی را داخلش بیندازید.
فیلم دچار وضعیتی است که اصلا تکلیف آدم باهاش روشن نیست! یک بنبست و مخمصه دهشتناک که «آخر چرا؟!» سیاهچالی برای زنده به گور کردن ذهن و ضمیر و روان و چشم و دل و تخیل و زیباییهای پاک مخاطب بیخبر از همه جا، آنهم به نام نامی سینما! بزرگترین ظلم را به این هنر شریف و درخشان و بزرگ همین جماعت مرتکب میشوند! تحت لوای سینما برای نابودی سینما!
آش در هم جوش نپخته و سوءهاضمهآوری که تمام تمهیدات از مد افتاده شبه سینمای کلاهبردار ورافتاده فیلمفارسی را یکتنه و یکپارچه، اقامه و در ذهن، زنده میکند!
واقعا جای تأکید دارد که این «شهر هرت» بیدر و پیکر، ابدا نه قابلیت دارد و نه ارزش اینکه بتوان نقدش کرد یا متصف به موصوفاتی همچون فیلمنامه و کارگردانی و میزانسن و هر عنصر سینماورزانه دیگری! واقعا مال این حرفها نیست! در واقع اتصاف چنین تعابیری به چنین اثری، توهین به سینما و نقد و ادبیات سینمایی است!
اتفاقا نگارنده معتقد است مردم عادی بهتر است فیلم را تحریم کنند و به دیدنش نروند نه اینکه فیلم ارزش توجه و جوسازیهایی مثل تحریم و... را داشته باشد، نه واقعا! بلکه صرفا از این جهت که وقت و پول و نگاه مردم هدر نرود. اما اتفاقا مسئولین سینمایی و نخبگان هنری و آنها که در تمام این سالها «وظیفه» و «پول» فرهنگسازی و سینماورزی و هدایت و حمایت جامعه و فکر و محصولش را بر دوش و در جیب داشتهاند، حتما باید به تماشای این «شهر هرت» که ساخته و پرداختهاند بروند! بروند و نتیجه مماشاتشان را با این جماعت ببینند! بروند و ببینند خانواده ایرانی را در برهوت سینمای این سالها بین چه مدل فیلمسازهایی به مذبح میفرستند.
اما داستان درخشان و به واقع خیرهکننده- و بلکه کورکننده- این «شهر هرت» فوقالذکر، از این قرار است که پرویز و پرستو، خواهر و برادری هستند که سعی دارند از راههای خلاف کسب درآمد کنند. پرستو دوست دارد تا 44 سالش نشده ازدواج کند ولی نامزدش به جرم اختلاس در زندان است. وحید، نامزد پرستو، باید جریمه سنگینی بپردازد، چرا که به سلطان سکه معروف شده و جرمش سنگین است. پرستو نقشهای میکشد و برای پرویز، یک آمبولانس نعشکش تهیه میکند تا به وسیله آن به سراغ مردههای پولدار شهر رفته و با جا زدن پرستو به جای همسر صیغهای آنها، از خانواده متوفی اخاذی کنند. در یکی از این اخاذیها، پرستو متوجه میشود که شخص مورد نظر نمرده و به صورت نمادین مجلس ترحیمی برای او گرفتهاند. پرستو و پرویز به سراغ این شخص، یعنی سالار، میروند و به خاطر حفظ راز او، طلب پول میکنند. سالار که از دست افراد یک موسسه خیریه فرار کرده به آنها وعده میدهد که در صورت رازداری و پناهدادن به او، به این خانواده 2 میلیارد بدهد. پرویز و پرستو از سالار نگهداری میکنند و در کارها همراه او هستند تا اینکه سالار آنها را به پلیس لو داده و با دلارها متواری میشود. پرویز و پرستو نقشه کشیدهاند تا با حمل جنازه افراد پولدار و اخاذی پرستو از آنها به عنوان همسر صیغهای، پولی دست و پا کنند تا از پس پرداخت اجاره خانه و بدهی وحید، نامزد پرستو، بربیایند. سالار مردی اختلاسگر که دلارهای یک موسسه خیریه تقلبی را دزدیده و برای اینکه از خود سلب مسئولیت کند، سناریوی مرگ خود را چیده و به پرستو و پرویز پناه میآورد تا از دست افراد موسسه در امان باشد.
حالا شما فکرش را بکنید چنین داستانی با چنان رویکرد و ادعا و افه «اخلاقی» و «انسانی»، با کاتالیزور حجم معتنابهی از جوکها و اصطلاحات و حرکات سخیف و شنیع جنسی و مجموعه و ملغمهای بیسروته و باسمهای از تعدادی تصاویر به هم وصله پینه شده، نهایتا شده است شهر هرتی که بیا و ببین!
یک کپی دست چندم ارتجاعی داغان و مزخرف از فیلمفارسی و چرکبازی و بیاصولی و گیشهمحوری و قلقلک پستترین غرایز مخاطب و لمپنیسم و لودگی و بزک و دوزک و هندیبازی و زردبازی و... و خلاصه هرجور بازی چرک و مهوع دیگری که در مخیلهتان میگنجد یا نمیگنجد!
خیلی عجیب است و غریب! خیلی عجیب است که در سال 1402 چنین فیلم مستهجن بیارزش مهوعی روی پرده سینماهای این کشور میرود و به نوعی مخاطب دعوت به دیدنش میشود!
فیلمی که به معنای ابتدایی و اولیه و اصولی، نه داستان دارد، نه فیلمنامه، نه کارگردانی، نه روایت، نه درام، نه دوربین، نه حرکت، نه بازی و نه حتی یک پلان و قاب درست! حتی یکی!
به آبگوشتیترین و جعلیترین و تقلبیترین شکل ممکن، مشتی تصویر متحرک را سر هم کردهاند و فرستادهاند روی پرده! و آنقدر هم باشرف و صادق هستند که اسمش را هم گذاشتهاند «شهر هرت»! جلالخالق! شنیده بودیم سینما هنر بیرحمی است و با کسی شوخی ندارد و خواهناخواه، مافی الضمیر آدمها را برملا میکند منتها نمیدانستیم این برملایی و بیآبرویی همینقدر صریح و یکپارچه و تباهکننده است!
اما یک نکته بسیار مهم دیگر! شاید مهمترین نکته و البته غمانگیزترینش درباره این فیلم و امثال و اقرانش:
اینکه فیلمی بخواهد با لودگی و حرفهای جنسی و استهجان و کاریهای مبتذل دیگر، مخاطب عامی را سرکیسه کند، اتفاق تازهای نیست؛ اما اینکه چنین فیلمی بخواهد با چنین روشها و دستمایههایی، حرفها و ادعاهای «اخلاقی» و قلنبه سنبلهگوییهای «شبه اجتماعی» و «پایان رستگارانه» و... را هم به خودش بچسباند، دیگر خیلی وقاحت میخواهد! که الحمدلله این جماعت در عین بیهنری مطلق، این یک قلم را هرچقدر بخواهید و تصور کنید، دارد!