عاشقانههای نچسب سارای گرجی و سیاوش در سریال جیران!
هر چه ملودارمِ معمایی پوست شیر در این روزها رو به اوج و قدرتمند به نظر میرسد، «جیران» اما انگار یکنواخت شده یا در ورطۀ تکرار گرفتارشده.
در قسمتهای اخیر ضعف داد مخاطب را درآورده! مثلا آن اجرای تئاتری در مواجهه با سارا گرجی و دیالوگ گوییهای ضعیف و خسته کننده میان آنها موجی از واکنشها را به دنبال داشت. در هفتههای گذشته صحنههای عاشقانه سارای و سیاوش، از ضعفهای اصلی سریال است. در واقع از وقتی که قصه از عشق سیاوش و شاه به جیران گذشت و وقتی موقعیتها تثبیت شد، دست فیلمنامهنویس انگار خالی شد.
حالا انگار قرار است همهچیز روی روال سیاسبودن آدمها پیش برود و بر وجه تاریخی داستان و رخدادهای دربار سوار شود و با فراز عاشقانهی دیگر قصه یعنی سیاوش با سارای گرجی مواجه میشویم که باز هم لنگ میزند. معضلات زیاد است؛ از شخصیت از ابتدا شکلنگرفتهی سارای گرجی که فاطمه مسعودیفر از همان نخستین اپیزود حضور نمیداند باید با آن چه کند(دائما راکورد قراردادهایی که برای نقش گذاشته، حسی و گفتاری و اجرایی از دست میرود) تا ایلیا نصرالهی در نقش برادرش که شرایطی مشابه دارد و خود امیرحسین فتحی، که قرارگرفتنش در قالب سیاوشخان زند درنیامد، حالا در سمت عاشقانهی دوم نیز ناکام است و این یکی عشق هم باورناپذیر و باسمهای از کار درآمده. اصرار فتحی به بازی دادن به پسرش و سپردن نقشهای اصلی به او در چنین مواقعی کار خودش را میکند و به سریال ضربه میزند. امیرحسین فتحی بازیگر سطح بالایی نیست و با آن نحوهی دیالوگگویی نباید هر نقشی را به او سپرد، ولی خب او پسر کارگردان است و باید نقشهای اصلی را تصاحب کند
امیدواریم فتحی و پسرش پس از دیدن دوبارهی «جیران» متوجه این نکته شوند که هر نقشی را نباید به خاطر نسبتهای خانوادگی به همدیگر بدهند. بازی فتحیِ پسر در «شهرزاد» تا حدودی قابل قبول است و او این بار هم سعی کرده همان تیپ را بار دیگر اینجا پیاده کند، که چندان موفق نبوده، البته نباید همه کاسه کوزهها را سر امیرحسین شکست و مشکلات جیران فراتر از اینهاست، سریالی که قرار است کپیِ «حریم سلطان» باشد و خب در درونمایه هم همان فضا را دارد اما در اجرا لنگ میزند. مثلا معضل بازیها گسترده است؛ پریناز ایزدیار به هیچ عنوان نتوانسته تواناییهای بازیگریاش را نشان دهد و مریلا زارعی که تجربهی درخشش در فیلمهای زیادی را دارد در این سریال کاملا معمولی و متوسط است. بقیهی بازیگران هم در این رده هستند و بازی هیچ بازیگری ما را شگفتزده نمیکند.
دیالوگ نویسیها در «جیران» نیز بسیار ضعیف است. اضافه شدن اصطلاحات امروزی و دوری جستن از زبان فارسی آن دوران، شاید به هدف جذب مخاطب کم سن و سال امروز صورت گرفته است اما کیفیت فیلمنامه را به شدت کاهش داده است. اشتباهات تاریخی نیز در سریال «جیران» فراوان هستند. به عنوان مثال، عمارت مسعودیه که از ابتدای این سریال به نمایش در می آید حدود ۲۵ سال پس از مرگ جیران توسط ناصرالدین شاه ساخته شد.
گریم یا در واقع، آرایش بازیگران زن در سریال بیش از اندازه است و تناسبی با موقعیتی که در آن قرار دارند ندارد. فیلمنامه سریال جیران شاخ و برگهای اضافی متعددی دارد، روایتهای فرعی داستان نه تنها به روایت اصلی کمک نمیکند بلکه در ذات خود هم چیزی برای بیننده ندارد. حسن فتحی در بخش کارگردانی نیز عملکرد قابلقبولی ندارد چراکه در تبدیل فیلمنامه به تصویر، خلاقیت چشمنوازی از خود نشان نداده طوریکه به نظر میرسد حسن فتحی چندان اهمیتی به کیفیت سریال نداده است. برای ایجاد فضایی همگن و روابطی قابل باور بین کاراکترها تلاشی نکرده است. حتی نتوانسته رویهای روان در روایت داستان سریال جیران ، بدون ایجاد وقفه یا اختلال در ضربآهنگ داستان، بین دو نقطه داستان ایجاد کند. در نقد سریال جیران میتوان گفت که با توجه به میزان بودجه در سریالهای مجموعه نمایش خانگی ، باید استاندارد کارگردانی فراتر از اینها باشد.
در نهایت «جیران» برخلاف انتظاراتی که از آن می رفت اثری ضعیف به شمار می رود که به شبکه نمایش خانگی آمده است. سریالی که در آن نشانی از ذوق حسن فتحی برای روایت یک داستان تاریخی موفق دیگر به چشم نمی خورد. حتی فرار رو به جلو این سریال در بیان جمله:« این سریال براساس یک داستان ساخته شده نه واقعیت» نیز نمی تواند ایرادات آشکار «جیران» را پنهان نماید.