نقدی بر مناظره جنجالی غنینژاد و درخشان؛ جدال خرافات و ایدهالیسم
مناظره موسی غنینژاد و مسعود درخشان در برنامه جهانآرا شبکه افق بازتاب زیادی داشت. در یکسو دیدگاهی غیرعلمی و گاه خرافی قرار داشت که دانشمند نماینده آن بود و در سوی دیگر ایدهالیسم اتوپیایی که غنینژاد نماد آن بود. رویداد۲۴ در گزارشی جدال این دو را بررسی کرده و نشان داده چگونه هر دو در وضعیت کنونی کشور سهیم هستند.
علیرضا نجفی: مناظره دکتر موسی غنینژاد و دکتر مسعود درخشان نشانگر وضعیت اسفبار فرهنگی و آکادمیک جامعه است. هرکسی با حداقلی از درک و دانش میتواند به عمق پوچ بودن سخنان درخشان پی برده و نسبت آن با وضعیت کنونی جامعه را ببیند. مساله دردناک آن است که او با این سطح از دانش و با چنین تفکراتی استاد تمام دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی است.
زمان عمده این برنامه صرف مباحث بیربط و سطحی شد و مابقی نیز بیشتر جدال شخصی بود تا مناظره علمی. همچنین گزارههای مضحکی چون «لیبرال بودن نیچه»، «چپگرا بودن برتراند راسل» و «نسبت لیبرالیسم با بندگی خدا» در این برنامه کم نبودند که از دو طرف طرح شدند.
طبعا مباحث و فعالیتهای علمی دکتر غنینژاد [فارغ از نقد یا پذیرش آنها] از نظر سطح علمی و عقلانی بودن حتی قابل قیاس با آثار و ادعاهای درخشان نیستند. اما در میان این دو مشابهتی بنیادین وجود دارد که به آن اشاره خواهیم کرد. از آنجا که سنجش نظری و عملی سخنان و ادعاهای مسعود درخشان برای اغلب خوانندگان روشن است و اینکه سخنان او اساسا ارزش نقد و بررسی ندارند، تمرکز انتقادی نوشته حاضر سخنان دکتر غنینژاد است.
زمانی «ولفگانگ پاولی» فیزیکدان معروف آلمانی در واکنش به سخنان شبهعلمی گفته با کنایه گفته بود: «این سخن درست نیست، حتی غلط هم نیست.» غلط سخنانی هستند که حتی نمیتوان آنها را غلط خواند چراکه اساسا بیمعنی و بیارزش هستند، با این وصف اگر سخنان غنینژاد غلط باشند، سخنان درخشان حتی غلط هم نیستند زیرا اساسا «ماقبل نقد» است و آنقدر «کممایه» است که سخن گفتن درباره آن هم بیمعنی است.
از زمانی که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و مناسبات سیاسی در جهان تغییر کرد، بسیاری کوشیدند «پایان تاریخ» و «پیروزی لیبرالیسم» را اعلام کنند و بسیاری دیگر لیبرالیسم را همان اقتصاد نوکلاسیک معرفی کردند و هرگونه مداخله دولتی در اقتصاد را مذموم دانستند اما با گذشت کمتر از یک دهه از اعلام پایان تاریخ مشخص شد که جهان پیچیدهتر از آن است که بتوان چنین کلیگوییهایی درباره آن کرد و لیبرالیسم لزوما به معنی پیروی اقتصاد آزاد و مکتب نوکلاسیک نیست بلکه اشکالی مانند «لیبرال سوسیالیسم»، «اقتصاد نهادگرا»، «دولتهای رفاهی» و «اقتصاد نوکینزی» از نوع دیگری هستند.
دوگانه سازی خیر و شر در اقتصاد
پروپاگاندای راستگرایان و بنیادگرایان در دو دهه اخیر همواره مبتنی بر همین دوگانهسازیهای غیر واقعی بوده است؛ دوگانهای مانند «یا جورج بوش یا اسامه بنلادن». در واقع پس از فروپاشی کمونیسم متفکران «دست راستی بنیادگرایی دینی» را در مقابل «سرمایهداری» قرار دادند و فضای بازنمایی به گونهای رقم خورد که گویا انتخاب دیگری وجود ندارد. گروههای افراطی برای پاییدن و هویتیابی نیازمند نقطه مقابل خود هستند و اساسا به شکلی کینتوزانه خود را در تقابل با دیگری تعریف میکنند.
«ژان پیر فی» فیلسوف و متفکر فرانسوی مفهومی دارد که آن را نظریه «نعل اسبی» نامیدهاند. بر اساس ایده مذکور، هرقدر در مسیر راست افراطی و چپ افراطی پیشروی کنیم میبینیم که دو سر طیف راست و چپ هرقدر افراطیتر میشوند، مانند نعل اسب به یکدیگر نزدیکتر میشوند. برای پی بردن به این واقعیت کافی است که به شباهتهای متعدد «فاشیسم» با «استالینیسم» یا شباهت عجیب «کاپیتالیسم» با «آنارشیسم» دقت کنیم.
فاشیسم و استالینیسم هر دو به کیش شخصیت و دیکتاتوری فرد راه میبرند و با سرکوب فردیت شهروندان و نظارت گسترده، حکومتهایی تمامیتخواه میسازند. کاپیتالیسم و آنارشیسم نیز با حذف دولت راه را بر سلطه بیامان بازار و سرمایه باز میگذارند. این را میتوان در آرای «رابرت نوزیک» مشاهده کرد که خود را «لیبرال آنارشیست» معرفی میکند.
مناظره دکتر موسی غنینژاد و مسعود درخشان را میتوان نمونه بارز نظریه نعل اسبی دانست که در آن دو طیف افراطی با یکدیگر مقابله میکنند اما بدون اینکه خود خود تصدیق کنند، یکدیگر را تقویت و بازتولید میکنند. هر دو آنها از نظم سیاسی موجود دفاع کرده و خود را فقط منتقد سیاستهای اقتصادی معرفی میکنند.
طبعا نسبت میان اوضاع موجود اقتصادی و سیاستهای کلان کشور در تحلیل هر دو طرف غایب است. از طرف دیگر، هر دو از نظامهای اقتصادی موهومی سخن میگویند که هنور در هیچکجای جهان دیده نشده است. سخنان درخشان در حد نقد و بررسی نیستند، اما دکتر غنینژاد به دلیل تعلق فکری به «مکتب اتریش» نوعی از اتوپیاگرایی در افکار خود دارد و کشورهایی با آزادترین اقتصادهای جهان را نیز اقتصاد لیبرالی نمیداند.
به گزارش رویداد۲۴ دکتر غنینژاد ایدهآلیسم اتوپیایی خود را در صدور احکام کلی درباره متفکران مختلف نیز دخیل میکند. مثلا در جایی از مناظره «برتراند راسل» یکی از بزرگترین فیلسوفان لیبرال در قرن بیستم را «چپگرا» توصیف میکند که این توصیف بیش از اینکه مانند دکتر درخشان ناشی از بیسوادی باشد، ناشی از ایدهآلیسم دکتر غنینژاد در تعریف لیبرالیسم است؛ به این معنا که غنینژاد متفکران لیبرالی را که به هر نحو و هر میزانی از دخالت دولت و خدمات رفاهی در جامعه دفاع کنند، «چپ» میداند.
غنینژاد و درخشان در خوانش ایدئولوژیک از دین و مصادره آن به نفع مکتب خود نیز با یکدیگر اشتراک دارند. در این زمینه تکلیف درخشان مشخص است، اما دکتر غنینژاد که از درخشان بابت خوانش ایدئولوژیک و سطحی دین و کشیدن مباحث بیربط به مباحث «علمی» انتقاد میکند، خود در نوشتههایش بارها اسلام را دینی مبتنی بر کاپیتالیسم معرفی کرده و ریشه حکومت قانون در اندیشه جدید اروپایی را نیز در آموزه توحید ادیان ابراهیمی میداند و این تناقضی در سخنان دکتر غنینژاد مشهود است.
غنینژاد از طرفی اقتصاد ایران را سرمایهداری رفاقتی و رانتی میخواند و از طرف دیگر هرگونه اقتصاد دولتی را کمونیستی میداند و ریشه فجایع کنونی در اقتصاد کشور را تاثیر عقاید کمونیستی اعلام میکند. اقتصادهای فاشیستی نیز دولتی بودند ولی کسی آنها را کمونیستی نمیداند. هر اقتصادی که دولتی باشد، کمونیستی و حتی سوسیالیستی نیست. اما این تناقض از کجا ناشی میشود؟
به نظر میرسد غنینژاد از اشاره به علتالعلل مشکلات امروز ایران واهمه دارد و از نقد ایدئولوژی و اسلامگرایی عاجز است. به همین دلیل «هیولایی» به نام کمونیسم ساخته و مشکلات کشور را به آن نسبت میدهد و انحراف از اصل انقلاب را تاثیر مارکسیستها بر انقلابیون میداند.
او با فاصله گرفتن از نقد ایدئولوژی و قدرت سیاسی مسلط، تصویری معوج و تحریفشده از وضعیت کنونی ارائه میدهد و وضعیت فاجعهبار موجود را به تاثیر مارکسیستها بر چند قاعده اقتصادی محدود میکند. زمانی هم که درباره تاریخ سخن میگوید بر اساس همین گرایش محافظهکارانه آن را تحریف کرده و از عدم اجازه آیتالله خمینی برای اشغال سفارت آمریکا میگوید.
دکتر غنینژاد که از رفاقتی و خصولتی بودن اقتصاد ایران دم میزند خود در طی سالیان گذشته یکی از مدافعان خصوصیسازی بوده است. آیا ایشان از مناسبات قدرت و سیاست در ایران خبر نداشتند که به اصلیترین تریبون خصوصیسازی در دهههای اخیر بدل شدهاند؟ و آیا در مناسبات سیاسی و ایدئولوژیک کنونی خصوصیسازی میتوانست نتیجه بهتری از رانتی شدن و رفاقتی شدن و خصولتی شدن اقتصاد داشته باشد؟
حاصل افکار مسعود درخشان و آن جریان سیاسی و ایدئولوژیکی که وی نمایندگی میکند وضعیت کنونی ایران و تباه شدن زندگی میلیونها شهروند ایرانی است. اما دکتر غنینژاد و همقطارانش تنها گزینه در برابر آن نیستند و به اندازه خود در این وضعیت سهیم بوده و هستند.