مریم ۱۴ ساله مادر شد و پدر متواری؛ تجاوز از ۱۰ سالگیاش در پاتوق مادربزرگ
آوارگی و فقر و خانه به دوشی از مریم ۱۴ ساله دختری افسرده و گوشهگیر ساخته که کودکی ۵ ماهه دارد و پدر کودک هم متواری است.
شناسنامه ندارد اما مادرش می گوید که امسال به تازگی ۱۴ ساله شده است.
از ۸ سالگی که پدرش را از دست میدهد مشکلات یکی پس از دیگری به سراغشان میآید. از آورهگی گرفته تا خانه به دوشی و در نهایت تکدی گری، همه را تجربه کرده است.
اکنون با کوله باری از تجربه های سیاه، به دنبال رنگ زدن به روزگارش است. روزگاری که هیچ گاه روی خوش خود را به مریم نشان نداده است.
زمانی که پدرش را از دست میدهد، او میماند و خواهر کوچکترش که به خاطر مشکلات مادر، مجبور میشوند به خانه پدر بزرگ بروند. پدر بزرگ خانهای در یکی از شهرهای شمالی دارد و در تهران نیز صاحب آلونکی در محله قالیشویی منطقه هرندی است که در آن انواع و اقسام کارهای خلاف اتفاق میافتد.
مریم تا ۱۰ سالگی و تا زمانی که پدر بزرگ زنده بوده است تنها برای تامین مخارج خود و خواهرش مجبور بوده که تکدی گری کند اما زمانی که پدر بزرگ فوت میکند به تهران میآید و راهی خانهای میشود که همسایه ها به آن "پاتوق" میگویند.
تجاوز در خانه مادربزرگ
بعد از فوت پدر بزرگ، مادر بزرگ اصرار دارد که مریم به عقد پسر عموی ۱۳ ساله اش در بیاید اما زمانی که او به این خواسته تن نمی دهد، مجبور میشود در پاتوق مادر بزرگ تمام کارهای خلافی که حتی شنیدن آن، لرزه بر اندام میاندازد را تجربه کند.
نخستین تجربه جنسی مریم در همان سن ۱۰ سالگی و در پاتوق مادر بزرگ اتفاق افتاده است. بعد از آن هم شرایط به همین صورت ادامه پیدا میکند تا اینکه مریم در میان متکدیانی که به همراه آنها کار میکرده است، با پسری به نام فرهاد آشنا میشود که چند سالی از خودش بزرگتر است. ارتباط مریم با فرهاد ادامه مییابد تا اینکه مریم در ۱۳ سالگی و در پی ارتباط نامشروع با فرهاد، باردار میشود. نوزاد در یکی از بیمارستانهای جنوب تهران متولد می شود و با توجه به وضعیت نامناسب مالی مادر، بیمارستان مریم و نوزادش را به موسسه خیریه معرفی میکند.
برای بررسی وضعیت مریم و نوزادش با مددکار این موسسه گفت و گویی انجام دادهایم.
وی در رابطه با وضعیت مریم پس از فوت پدر بزرگش میگوید: از زمانی که پدر بزرگ مریم فوت کرده است او راهی تهران شده و در پایتخت مشکلات زیادی را پشت سر گذاشته است.
این مددکار اجتماعی در خصوص شرایط مادر مریم می گوید: مادر مریم خود مصرف کننده ماده مخدر شیشه است و پس از گذشت مدت زمان اندکی از فوت همسرش، با فردی ازدواج می کند که او هم شرایط مالی مناسبی ندارد.
وی میافزاید: مادر مریم از همسر جدیدش ۲ فرزند دارد که سرپرستی یکی از آنها را به دلیل معلولیت به سازمان بهزیستی واگذار کرده و فرزند دیگر او اکنون ۴ ساله است.
وی در رابطه با شرایط مریم پس از بارداری می گوید: مریم از زمانی که باردار میشود و خانواده پدرش متوجه این موضوع میشوند، از سوی مادر بزرگ و عمهها طرد شده و دیگر به پاتوق راه داده نمیشود. پس از آن، مریم که راه چاره دیگری نداشته، به ناچار به خانه ناپدری خود پناه میبرد و ناپدری او میپذیرد که مریم همراه آنها زندگی کند.
این مددکار اجتماعی با اشاره به تلاشهای مریم برای سقط جنین میگوید: مریم زمانی که باردار بوده است تلاش زیادی برای سقط جنین کرده اما با توجه به شرایط جسمی نامناسبی که داشته است به او اعلام میشود که خطر مرگ خودش را تهدید میکند و به همین خاطر نوزاد را به دنیا میآورد.
وی با بیان اینکه " از زمان بارداری مریم، هیچ خبری از فرهاد که نقش پدر نوزاد را داشته، نیست" میافزاید: از زمانی که مریم متوجه میشود باردار است، فرهاد را در جریان این اتفاق قرار میدهد اما از آن پس، فرهاد محل را ترک میکند و از آن زمان تاکنون خبری از او نیست. در شرایطی که فرهاد متواری شده است، خانواده مریم از او شکایت کردهاند.
وی در خصوص شرایط حال حاضر مریم می گوید: دختر بچه ۱۴ ساله در شرایطی که باید اکنون خود را برای رفتن به مدرسه آماده کند، هر روز مشغول نگهداری از نوزاد خود است. او در خانه ناپدری خود از فرزندش نگهداری میکند و برای اینکه بتواند از فرزندش نگهداری کند، برایش کلاسهای آموزشی گذاشته شده است.
این مددکار اجتماعی با اشاره به گوشه گیری شدید مریم می گوید: نشانههای افسردگی در مریم به وضوح قابل مشاهده است. او روزهای دشواری را پشت سر گذاشته و اکنون موسسه خیریه با این شرط که مریم دیگر تکدی گری نکند، او را تحت حمایت قرار داده داده است.
وی نداشتن شناسنامه را یکی دیگر از مشکلات مریم و نوزادش میداند و می گوید: علاوه بر اینکه مریم خود شناسنامه ندارد، نوزاد او مروارید که اکنون ۵ ماهه است نیز فاقد شناسنامه و مدارک هویتی است. در این رابطه اقداماتی در دستور کار قرار گرفته و به دنبال گرفتن شناسنامه برای آنها هستیم.