کدخبر: ۶۷۳۲
تاریخ خبر:

جانی بت اوشانا کیست؟

«شهید جانی بت اوشانا، سرباز تیپ ۵۵ هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در شرق دجله در منطقه علمیاتی بدر به شهادت رسید. پیکر شهید در منطقه دشمن برجای ماند و این شهید عزیز مفقودالاثر شد. شهید اوشانا دیپلم ادبیات داشت و متولد و بزرگ‌شده محله کمالی مخصوص تهران است. شهید از نظر ایمان، اخلاق، درس و دانش، زبانزد دوست و آشنا بود.

جانی بت اوشانا کیست؟

«شهید جانی بت اوشانا، سرباز تیپ ۵۵ هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در شرق دجله در منطقه علمیاتی بدر به شهادت رسید. پیکر شهید در منطقه دشمن برجای ماند و این شهید عزیز مفقودالاثر شد. شهید اوشانا دیپلم ادبیات داشت و متولد و بزرگ‌شده محله کمالی مخصوص تهران است. شهید از نظر ایمان، اخلاق، درس و دانش، زبانزد دوست و آشنا بود.

اواسط اسفند سال گذشته نیروهای تفحص پیکر شهید اوشانا را تفحص کردند و به‌سرعت از طریق آزمایش DNA هویت او مشخص شد اما فرق این شهید با دیگر شهدای مثل خودش این بود که کسی از اعضای خانواده‌اش در دسترس نبود.

چند روز پیش انجمن آشوریان ایران پوستری از یک شهید اقلیت منتشر و اعلام کرد: «نام این شهید «جانی بت اوشانا» است. پس از ۳۸ سال پیکر این شهید از طریق DNA شناسایی شده است اما ستاد تفحص هیچ نام و نشانی از خانواده‌اش پیدا نکرده است. از این رو در صورت شناسایی این شهید، با دبیرخانه انجمن تماس بگیرید».

والدین شهید اوشانا و هر ۳ برادر وی در سال‌های گذشته فوت کرده‌اند. یکی از برادران در خارج از کشور و دیگری در ارومیه دفن شده‌اند. از این خانواده حتی انجمن آشوریان نیز بی‌اطلاع بودند و تقریبا ارتباط‌شان مدت‌هاست با انجمن قطع شده است. برادر سوم نیز در سال‌های پایانی عمرش مسلمان شد و پس از فوت در بهشت زهرا(س) تهران آرمیده است. در همین رابطه فرزند دختر آن مرحوم شناسایی شد (مسلمان) تا برنامه‌های تشییع عموی شهیدش هماهنگ شود.

دیدار رهبر انقلاب با خانواده شهید
یکی از برنامه‌های مستمر رهبر انقلاب دیدار با خانواده شهداست. طبق همین برنامه، رهبر انقلاب همزمان با ایام ولادت حضرت مسیح علیه‌السلام به دیدار خانواده‌های شهدای آشوری و مسیحی می‌روند. در تاریخ ۱۱ دی‌ماه ۱۳۶۵ رهبر انقلاب -در دوران ریاست جمهور‌ی‌شان- در منزل شهید جانی بت اوشانا حاضر شدند.

تصاویر این دیدار در سال ۱۳۹۷ و روایت آن نیز در کتابی با عنوان «مسیح در شب قدر» از سوی انتشارات صهبا منتشر شد. در بخشی از کتاب پیرامون این دیدار به نقل از چارلی برادر شهید آمده است: «مادر شهید با شنیدن نام آقای خامنه‌ای سراسیمه از جا بلند می‌شود و به طرف در می‌رود. ما هم پشت سر او به طرف در می‌دویم. در پاگرد پله‌ها مادر به حاج‌آقا خامنه‌ای می‌رسد، خوشامد می‌گوید و از روی عبا دست ایشان را می‌بوسد. من و چارلی نیز در راهرو با ایشان سلام‌ علیک و به داخل خانه تعارف‌شان می‌کنیم. من، چارلی و حاج آقا پشت میز ناهارخوری می‌نشینیم و ایشان شروع می‌کنند به خوش و بش کردن. بعد، از مادر می‌پرسند که چرا دست‌شان را بوسیدند؟

حاج‌آقا! ما در کلیسا، دست کشیش‌مان را می‌بوسیم؛ شما هم برای من مثل کشیش هستید؛ برای همین خواهش کردم اجازه بدهید دست‌تان را ببوسم».

جزئیات مراسم بدرقه و تشییع
سردار محمد باقرزاده، فرمانده کمیته جست‌وجوی مفقودان ستاد کل نیروهای مسلح جزئیات مراسم تشییع و تدفین شهید جانی بت اوشانا در تهران را اعلام کرد.

روز چهارشنبه ۶ اردیبهشت از ساعت ۱۶ مراسم وداع با پیکر شهید در معراج شهدای تهران برگزار خواهد شد که عموم مردم می‌توانند شرکت کنند.

همچنین روز پنجشنبه ۷ اردیبهشت مراسم وداع در پادگان ۰۱ ارتش برگزار می‌شود و پیکر مطهر شهید در روز جمعه ۸ اردیبهشت بعد از نماز جمعه تهران بر دوش مردم پایتخت بدرقه خواهد شد.

برنامه اختصاصی کلیسا نیز طبق آیین مذهبی آشوریان بعد از نماز جمعه در کلیسای حضرت یوسف برگزار و پیکر شهید جانی بت اوشانا برای تدفین به اسلامشهر منتقل می‌شود»

زینب مزروقی، خبرنگار در روزنامه‌ی فرهیختگان نوشت:

«ما جوانان جنگ‌ندیده تصویر همیشگی‌مان از مادران شهدای مفقودالاثر دفاع مقدس پیرزنی با چادر نماز گلدار است که یک طرفش را میان دهان‌شان گرفته‌ و سمت دیگرش را زیر بغل گذاشته‌اند. توی دست‌شان هم عکس جوانش است و مدام قربان صدقه قدوبالایی می‌روند که معلوم نیست در دل خاک است یا عمق آب یا همراه آتش، به خاکستری مقدس تبدیل شده است. خیلی‌هایمان ممکن است در تشییع شهدای گمنام شهرمان، پا به پای این مادران قدم برداشته‌ایم و گریسته‌ایم. نه برای جاودانگی شهید بلکه برای ثانیه‌های انتظار مادران‌شان و فرآیند زایش دلتنگی از این دوری و آوار شدنش روی دل مادران شهدای مفقودالاثر.

شما را نمی‌دانم اما من بارها به مادرانی فکر کرده‌ام که روی سنگ مزار پسران‌شان جایی به دور از زادگاه مادری‌اش نوشته‌اند:‌ شهید گمنام_ فرزند روح‌الله و تفحص‌شده در فلان منطقه عملیاتی. غم است که روی دلم از خواندن مزار شهدای گمنام آوار می‌شود. برای مادران‌شان و این بی‌خبری و سال‌ها انتظار دلم می‌گیرد و جهان برایم تنگ می‌شود. می‌گویند هر دختری بالفطره دختر است. شاید تصور مادران‌شان برایم سخت باشد اما خواهر که هستم. چیزی از رنج انتظار کم نمی‌کند.

اواخر اسفندماه ۱۴۰۱ اکانت انجمن آشوریان ایران تصویر شهیدی آشوری به نام «جانی بت اوشانا» منتشر کردند و از اقلیت آشوریان ایران درخواست کردند تا با انتشار تصویر و نام این شهید، آنها را در پیدا کردن خانواده‌اش کمک کنند. با دیدن این خبر تمام خطوط بالا برایم مرور شد و با خودم می‌گفتم:‌ ممکن است مادرش از انتظار برای آمدنش دق کرده باشد؟ سوال بود که برایم ردیف می‌شد. یعنی غربت این‌گونه است که پس از ۳۸ سال بازگشت چند استخوان باقی‌مانده از یک پیکر هیچ کس را نداشته باشی که برایت اشک بریزد؟ بازگشت در ذهنم همیشه همراه باامید بود. بازگشت به خانه، شهر، استان و وطن. مثل حس تازه متولد شدن اما همراه با مرور خاطرات. حالا اما بازگشت طعم گسی بود که دلم را می‌سوزاند. دلشوره می‌انداخت و نگران بودم که اگر از خانواده و اقوام این شهید آشوری هیچ‌کس در ایران نمانده باشد یا زنده نباشد چند مادر ایرانی به جای مادرش برایش اشک می‌ریزند؟‌ نمی‌دانم چرا از زمان انتشار آن پوستر دلم آرام نمی‌گرفت. می‌دانستم که در دفاع مقدس کم شهید نداده‌ایم اما روحم برای شنیدن قصه «جانی بت اوشانا» بی‌قرار بود. همیشه کشورم را خانه دیده‌ام. هیچ وقت ایران جان را نگفته‌ام کشور. برایم خانه است. با تمام چالش‌ها و خستگی‌ها اما جان‌پناه است. جان آدمیزاد فقط در خانه‌اش آرام می‌گیرد و من برای همین، کشور را خانه صدا می‌زدم. در چهارچوب دین اسلام جایگاه شهید و شهادت مشخص است. برای همین براساس ارزش‌های اسلامی شهادت، جهاد و دفاع از کشور در مقابل متجاوز بعثی امری دور از انتظار نبوده و نیست. اما برای یک شهید آشوری تعاریف متفاوت است و احساس می‌کردم دقیقا او هم کشور را خانه دیده بود. خانه‌ای که برای آبادی و آزادگی‌اش دیگر فرقی نداشت چه دینی داری.

تقریبا دو روز بعد جهت تهیه گزارش برای رسانه‌ام از طریق انجمن آشوریان ایران شماره تماسی از دخترعمو و دخترعمه این شهید پیدا کردم. تقریبا هیچ کس از قصه جانی بت اوشانا خبر نداشت و اغلب اطلاعات، اطلاعاتی ساده مانند رشته تحصیلی و سال تولد او داشتند. تا اینکه متوجه این شدم که والدین و برادران جانی فوت شده‌اند. لحظه به لحظه‌ام غربت این شهید آشوری شده بود و اشک‌هایم بدون هیچ بغضی آرام جاری بودند. برای همین مدام با خودم این بیت از «حزین لاهیجی» را تکرار می‌کردم:‌
ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد

بالاخره با دخترعموی شهید تماس گرفتم. اول ابراز ارادت بود و تبریک و تسلیت. عید را تبریک گفت و بعد برای تمام شهدای امنیت مسلمان کشورمان برای ایجاد امنیت، تشکر کرد. بالاخره حرف پسرعمویش را پیش کشید. «زن عمویم، مادر جانی با اینکه کیف سربازی جانی را برایشان آورده بودند اما تا لحظه آخری که فوت شد، می‌گفت شاید جانی اسیر شده و یک روز بازگردد.» این جمله‌ تکانم داد. از آن روز از خودم می‌پرسم: چند مادر شهید تا لحظه آخر رفتن‌شان، امید به بازگشت پسران‌شان داشته‌اند؟‌ یعنی مادر شهید جانی بت اوشانا چندبار در چند مراسم تشییع شهدای گمنام به دنبال جانی بود؟ حالا در این غربت و بی‌کسی این شهید آشوری، ما هموطنان مسلمانش برای استقبال و تسویه‌حساب غیرتی که به خرج داد برای تشییع پیکرش چه خواهیم کرد؟»

copied
ارسال نظر
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

اخبار از پلیکان
تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت پنجره هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

اخبار روز سایر رسانه ها

    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت پنجره هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    وب گردی