مصاحبه جنجالساز ر.اعتمادی با بنی صدر + ویدئو
رجبعلی اعتمادی درگذشت این خبر ناراحت کنندهای است برای اهل قلم ایران و کسانیکه داستانهای ر. اعتمادی برایشان خاطرهساز است.
ر. اعتمادی همه را به یاد رمان های عاشقانهای می اندازد که سالها با آن عاشق شدهاند و اشک ریخته اند شاید کمتر کسی میدانست ر. اعتمادی در واقع با اسم اصلی رجبعلی اعتمادی است و از روزنامهنگاران بزرگ کشور نیز است.
رجبعلی اعتمادی بعد از نقلاب دست از روزنامهنگاری برنداشت تا جاییکه مصاحبه با بنیصدر گفتگو کرد و شخصیتهای سیاسی جزو لیست مصاحبههایش شد.
ر. اعتمادی درباره مصاحبه با بنی صدر گفت: در آن دوره وی و مرحوم بهشتی همه کاره مجلس خبرگان بودند و مشغول نوشتن قانون اساسی بودند، من به بنی صدر زنگ زدم و گفتم که می خواهم با تو مصاحبه کنم با لحن خاص خودش گفت فقط سه دقیقه به تو وقت می دهم، من هم قبول کردم اما مصاحبه به درازا کشید و آقای بهشتی 20 بار مامور به دنبال بنی صدر فرستاد، سئوالات از نظر بنی صدر آنقدر جالب بود که دلش می خواست جواب بدهد. من در آن دوره یک سری مصاحبه با افراد مشهور را انجام دادم که خیلی سر و صدا کرد.
این روزنامه نگار و کتاب نویس پیشکسوت در ادامه گفت: در حقیقت من تنها سردبیر قبل از انقلابی بودم که در روزنامه اطلاعات پس از انقلاب هم سردبیر بودم.
ر.اعتمادی با اشاره به چاپ یکی از مطالبش در نشریه پاریماچ گفت: من یک رپورتاژی از یک کوچه ای در لاله زار تهیه کردم که نام آن کوچه، کوچه ی ملی بود. در این کوچه دو سینما وجود داشت و انواع و اقسام کارها در آن کوچه انجام می شد. من گزارشی از این کوچه تهیه کردم که نام آن یک شهر در یک کوچه بود، یعنی آن کوچه در حقیقت نماد تهران بود و پاریماچ این مطلب را ترجمه کرد زیرا برای آن ها جالب بود.
وی ادامه داد داد: در سال 1355 مقداری اعتیاد میان جوانان زیاد شده بود و در تمام دنیا این اتفاق در حال وقوع بود. من به عنوان سردبیر مجله جوانان تصمیم گرفتم که یک جایی مخصوص معتادان جوان درست کنیم، با وزارت بهداری در آن دوره هماهنگ کردیم و یک ساختمان بزرگ در اخیارمان گذاشتند و یک بیمارستان بزرگ که فقط مخصوص معتادان جوان بود درست کردیم و هر هفته 500، 600 جوان معتاد جلو موسسه اطلاعات می آمدند و ما آن ها را سوار اتوبوس می کردیم و می بردیم. برای اینکه این جوانان تشویق شوند که بیایند اعلام کردیم که هر شب در آنجا هنرمدان برای آن ها کنسرت خواهند گذاشت، این باعث شد خیلی از افراد در آن دوره معالجه شوند. این کار را به نام مجله جوانان انجام دادیم و سرنوشت همان جوانان را نیز چاپ می کردیم که خانواده ها بخوانند و بدانند که چگونه یک جوان معتاد می شود، در حال حاضر من نمی بینم که روزنامه ها در کار اجتماعی وارد شوند.