نقد و بررسی سریال بیهمگان؛ دو روی سکه مرگ و زندگی
سریال «بیهمگان» این شبها مخاطبان تلویزیونی بسیاری را پای شبکه سوم سیما نشانده است. سریالی که داستان آن عملاً به ۲ بخش تقسیم شده است؛ بخش اول سرشار از تلخی و ناامیدی و بخش دوم سرشار از حس زندگی و تلاش.
سریال «بیهمگان» تا قسمت بیستم همچون ساخته قبلی گروه سازندهاش یعنی «افرا» است؛ از شباهت در محتوا و شخصیتپردازی گرفته تا استفاده از بازیگران مشترک با نقشهای یکسان. خط اصلی داستان هردو اثر ماجرای عشق پسر فقیر به دختر پولدار و سنگاندازیها و تحقیرهای پدر دختر است، در هردو اثر پسر فقیر از راه به در میشود با این تفاوت که در «افرا» پسر فقیر به قتل میرسد اما در «بیهمگان» پسر با دیگری ازدواجکرده و از زندگی دختر ثروتمند بیرون میرود.
جذابیت سریال از نیمه دوم
«بیهمگان» شاید تا نیمه داستان حرف جدیدی برای گفتن نداشته باشد و همان تم و ایده تکراری تاریخ سینما و تلویزیون از فیلم فارسی تا به امروز را دنبال میکند. ایده پسر خوش قلب تهی دست و دختر پولدار بریده از خانواده، اما سریال در نیمه دومش از این کلیشه دور شده، و بعدازآن است که به سمت جذابیت گام برمیدارد.
گویی تمام شخصیتها از نیمه دوم اثر وجه دیگری از وجودشان را به مخاطب نشان میدهند؛ امیرعلی سرگردان و خسته از تلخیها و بدشانسیهای روزگار با ازدواجی در ظاهر اجباری به آرامشی عمیق میرسد، یوسفیان برای مقابله با رانتخواری عزمش را جزم میکند و الناز از دختری محجوب و باشخصیت به دختری حسود و کینهای تبدیل میشود.
فیلمساز با هوشمندی و سر صبر و حوصله در نیمه اول داستان بهقدری شخصیتها را خوب و دقیق به مخاطب معرفی میکند و زمینههای لازم برای این تغییرات را در داستان میچیند که مخاطب بهراحتی این تغییر و تحولات شخصیتهای داستان را میپذیرد و با آنها همراه میشود و این مهمترین رمز موفقیت یک اثر نمایشی است.
درواقع در سریال «بی همگان» مخاطب با انسانهای فرازمینی که هیچ شناختی از آنها ندارد، روبهرو نیست و فیلمساز زیرکانه برشهایی از زندگی قابلباور برای مخاطب را در سریال گنجانده است و شخصیتها بر اساس آنچه مدام درکنارمان اتفاق میافتد طراحیشدهاند و هر تماشاگری با هر ایده و جایگاهی میتواند خودش و اطرافیانش را در سیر قصه پیدا کند تا حس هم ذات پنداری بهعنوان برگ برنده هر درام در این سریال بهدرستی محقق شود.
بیهمگان به سر شود بی تو به سر نمیشود
داستان سریال «بیهمگان» مصداق بارز این مصرع از غزل مشهور مولاناست: بیهمگان به سر شود بی تو به سر نمیشود. هم میتوان گفت منظور همان وجود مقدس الهی است که اصل هستی و مرکز دایره آفرینش است و بدون او بنده هیچ است، امیرعلی قطعاً اگر اعتقادات قوی و توکل نداشت در کوران حوادث تلخ زندگی تسلیم میشد.
در مفهومی تقلیل یافته میتوان گفت خانواده مهمترین دارایی هر فرد است و بدون خانواده فرد هیچ پشتوانهای بعد از خدا ندارد و بهصورت خاصتر پدر محور اصلی و کانونی استواری خانواده است. در «بیهمگان» مخاطب با خانوادههایی اصیل و درست حسابی روبهروست و درواقع خانواده به معنای حقیقی کلمه به تصویر کشیده شده است.
دو خانواده مسلمی و یوسفیان که داستان حول زندگی آنها روایت میشود گرچه ازنظر فرهنگ، سطح اقتصادی و حتی باورهای دینی با یکدیگر متفاوتاند اما در هردو اعضا، روابط درست و محترمانه با یکدیگر دارند؛ از یکسو پدر و مادر مورداحترام فرزندان هستند حتی در خانواده یوسفیان مهشید برخلاف تصور رایج در عرف و سینما، نمونه یک نامادری دلسوز و بامحبت است و از سوی دیگر فرزندانی که مورداحترام و مشورت والدین قرار میگیرند.
الناز و امیرعلی اگرچه برای رسیدن به یکدیگر با مخالفت خانوادهها روبهرو هستند اما همواره در چارچوب ادب و احترام خواستههای خود را بیان میکنند، یادمان بیاید امیرعلی در مقابل تمام تحقیرها و توهینهای پدر الناز فقط سکوت میکند و درخواستش را مطرح مینماید و یا الناز همواره با حجب و حیای خاصی با پدرش صحبت میکند و باوجود اخلاف نظری که با او دارد، پدرش را عاشقانه دوست دارد و سعی میکند نگرانیهای پدرانه او را درک نماید.
اهمیت نقش پدر در شکلگیری شخصیت و اعطای عزتنفس به فرزند بهویژه در مورد شخصیت میثم بسیار مشهود است. میثم که بعد از قتل پدرش تمام عقدههایش سرباز کرده و به پسری پرخاشگر و عصبی تبدیلشده بهتدریج تحت تأثیر رفتارهای مؤدبانه و محترمانه امیرعلی قرار میگیرد، امیرعلی که گرچه ادعای پدری برای او ندارد اما سعی میکند با دردودل کردن با او و شریک کردن او در مسائل و مشکلات خانواده عزتنفس را به او برگرداند. فیلمساز با به تصویر کشیدن رابطه میثم و امیرعلی در کنار رابطه مهشید و الناز سعی دارد تا کلیشههای غلط موجود درباره روابط نامادری و ناپدری با فرزندان را درهم بشکند.
امیرعلی قهرمان «بیهمگان»
امیرعلی بیتردید قهرمان محبوب «بیهمگان» است، پسری آرام و محجوب و کمحرف که نه خوشحالی زیاد و نه فوران خشم در چهرهاش چندان نمایان نمیشود. پسری که در دامان خانوادهای معتقد و همراه و همدل بزرگشده و هیچگاه سطح اقتصادی پایین خانواده مانعی برای تلاش و پیشرفت او نبوده است، اینکه چگونه از ابتدا رابطه عاشقانه میان او و الناز شکلگرفته از نقاط مبهم داستان است وجا داشت فیلمساز بجای برخی از سکانسهای اضافه با فلش بکهای بیشتری گذشته این دو نفر را به تصویر میکشید.
درست است امیرعلی در ابتدا برای رهایی از زندان با مریم ازدواج میکند اما بهتدریج تحت تأثیر شخصیت صبور و متین مریم قرار میگیرد. مریم نمونهای از زنهای جوان خودساختهای است که گرچه بر اساس تقدیر دربند شوهری لاابالی و خلافکار است اما تمام سعی خود را میکند تا پول حرام وارد زندگی خود و فرزندانش نشود. زن تنهایی که باید در چند جبهه بجنگد؛ بیماری دختر و عمویش (پدر همسرش)، مرگ شوهر و سرکشی پسر. تلاشهای مریم برای نجات زندگیاش برای مخاطب دلنشین است و حتی مخاطب زندگی آرام با امیرعلی و خانواده خوب او را حق مریم بعد از گذراندن تنشهای گذشته میداند.
کلام آخر
در پایان باید گفت «بیهمگان» یک درام خانوادگی تمامعیار است که گرچه با داستانی تکراری و تلخ و کشدار آغاز شد اما توانست در ادامه با محوریت قرار دادن زندگی جوانان و پرداخت به مسائلی چون نقد رانت و رانتخواری و مفاسد اقتصادی، نقد پولهای شبهه دار و حرام، توجه ویژه به تولیدات دانشبنیان بهعنوان راه برونرفت از فشار تحریمها و بیان موانعی که بر سر راه جوانان خلاق و کارآفرین است، مخاطب تلویزیون را با خود همراه سازد.
تعدد شخصیتهای داستان سبب شد تا «بیهمگان» روایتی باشد از زندگی آدمهایی از طیفهای مختلف؛ از خانواده ثروتمند یوسفیان گرفته تا خانواده مسلمی و خانواده اصلان؛ از امیرعلی نخبه گرفته تا ارشیا مکار و حیلهگر، از یوسفیان نادم و پشیمان تا برادران بانفوذ گوهران و از الناز شکستخورده گرفته تا مریم صبور و قانع و قطعاً یکی از امتیازات «بیهمگان» همین تعدد و تنوع شخصیتهاست که سبب شده مخاطب بتواند باهم ذات پنداری با حداقل یکی از این کاراکترها، سریال را هر شب دنبال کند.