روایت حقیقت با عینک امنیتی ممکن نیست آقای حجاریان!
پس از انتشار مصاحبه تحلیلی سعید حجاریان درباره حوادث هفتههای اخیر، خبرگزاری تسنیم در واکنش به صحبتهای حجاریان نوشت:
نگاه تهدیدمحور، نگاهی امنیتی است. شاید نتوان با این نگاه، واقعیت های اجتماعی را روایت کرد، خاصه آنکه اگر عینک امنیتی مان نزدیک بین باشد. سعیدحجاریان یکی از کسانی است که علاقه خاصی به کج دیدن واقعیتهای میدانی دارد. البته این مساله تقصیر او نیست، دسته عینکش نیاز به تعمیر دارد. عینک نزدیک بینش، کج هم شده است. اگر هم نزدیک بین باشی و هم کج نگاه کنی، می شود همان چیزی که حجاریان می بیند. مثلا می گویی: "متاسفانه باز هم آماری بیشتر از وقایعی مانند پانزده خرداد و هفده شهریور ثبت شده، و این فاجعه بار است"،"درباره اعتراضات سراسری اخیر باید بگویم ما تقریباً با جمعیتِ معترضِ همگن مواجه هستیم" ، " اما هسته اصلی ماجرا به سیاست مرتبط است و این، کلید فهم ماجراست."
ذکر این سه جمله به عنوان پایه تحلیل حجاریان نشان میدهد، چرا روایت او از حوادث و اتفاقات اخیر اساسا مخدوش است. در واقع گویا حجاریان ماقبل تحلیل قرار دارد. او از قبل تصمیم گرفته چگونه واقعیت ها را ببیند تا خروجی آن، چند توصیه کارساز به جریان اصلاح طلب، شود. حتی با این کار قصد دارد، نشان دهد، تنها راه حل اسرارآمیز خروج از چنین وضعیتی در دستان جریان اصلاح طلب است. نگارنده در این یادداشت می خواهد نشان دهد، علی رغم ادعای حجاریان، از قضا دست اندازی به حقیقت یک عادت اصلاح طلبانه است. اگر روشن تر بخواهیم بگوییم، این یک تکنیک کرهگیری از حوادث است که به جای دیدن همه واقعیتها،گوشه هایی را برگزیده و بزرگ میکند که ماحصل آن یاس و اندوه، ترس و اضطراب و درنهایت خشم و خشونت باشد. دیدن و نشستن روی زخم ها، شکاف ها، آسیب ها، و در یک کلام چکلیدن جزئیات، تبدیل به عادت متفکرین اصلاح طلب شده است.
در واقع مهمترین دلیل خرابی دستگاه تحلیلی جریان اصلاحات، انکار واقعیتهای مثبت است. شاید اگر متفکرین جریان اصلاح طلب بجای برخورد گزینشی و سوگیرانه نسبت به واقعیتهای اجتماعی، هم واقعیتهای مثبت و هم واقعیتهای منفی را در کنار هم میدیدند، دچار وضعیت کنونی نمیشدند. وضعیتی که آنان را با چالش بی قدرتی در عرصه رسمی و اجتماعی مواجه کرده است.
خروجی دیدن همه واقعیات، میتوانست، امید و رضایت، شجاعت و اعتماد و در نهایت مهر و مسالمت، نظام و مردم باشد. اما متفکرین اصلاح طلب انتخاب کرده اند، به جای رفتار عقلانی مطابق با همه واقعیت ها، رفتار هیجانی مطابق با واقعیت های جزئی داشته باشند. به هر حال چنین انتخاب هیجانی و زودگذر که ناشی از نزدیک بینی و جزئی نگری است، هزینه هایی بر این جریان بار کرده است. مهم ترین این هزینهها همین عادت به دست اندازی به حقیقت و روایت واژگونه از حوادث است.
دیدن بخشی کوچکی از نارسایی های اجتماعی و ندیدن بخش اعظم واقعیت ها، دو عارضه مهم برای جریان اصلاح طلب به ارمغان آورده است: اول رمانتیک شدن، دوم خشونت گرا شدن. یعنی همان دو عارضه ای که اصلاح طلبان همواره در حال فرار و مرزبندی با آن بوده اند. عارضه رمانتیک شدن، موجب انزوا و دوری آنان از قدرت سیاسی و اجتماعی شده است و همین انزوا و دوری، زمینه بروز ، میل و ابتلا به خشونت را در این جریان ایجاد کرده است. به همین خاطر است که همواره در انتظاری فعال برای روی دادن حوادث خشن بوده، تا بتوانند از قبل تحلیل یا روایت واژگونه ماجرا، توجه افکار عمومی را جلب کنند.
این موضوع باعث میشود به طور مداوم در تحلیل حوادث و خشونت ها، دنبال مقصر بوده و حاکمیت یا دولت موجود را متهم سازند. چنین وضعیتی موجب میشود به نحو متناقضی، شعار خشونت پرهیزی جریان اصلاحات، به ضد خود بدل شود.
اکبر گنجی با اینکه عنصری مخالف نظام در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی است؛ نمونه مطالعاتی خوبی در این زمینه است.وی که دور از مرزهای ایران است وقتی ژست خشونت پرهیزی میگیرد، مجبور به تناقض میشود. قصد وی ترویج اعتراضات خشونت پرهیز است اما فقط به زبان. ویدیوهای اغتشاشات و خشونت ها را بارگذاری می کند و زیر آن مینویسد: "فقط مبارزه غیرخشونت آمیز به روش گاندی و مارتین لوتر کینگ"؛ یعنی در واقع عملش با حرفش نمیخواند.
نمونه دیگر محمدرضا تاجیک است که میخواهد از طریق نگارش یادداشتهای باادبیات ثقیل، هیجان و رضایتش از خشونت های رخ داده را پنهان کند، اما در جاهایی از متن، این شادکامی، بیرون می زند: "هر چقدر لوح ملفوف خیزش 1401 گشودهتر میشود، بیشتر درمییابیم که رویداد 1401 یک نام برای مجموعهای از پیوستگیها و ناپیوستگیهایی است که در متن آن بهعنوان یک تکثر یکتا اتفاق افتاده است، نام صورتی فلکی، نام ستارهای که بسیاری از ما دنبال میکنیم، چه آگاهانه و واقعبینانه این خیزش را تجربه کنیم و چه نه."
سعیدحجاریان که خود سردمدار تئوریزه کردن خشونت است در مصاحبه با انصاف نیوز عملا مرزبندی خود در مقابل جنگ طلبی، تجزیه طلبی، تحریم طلبی و ریختن خون ایرانیها را بی فایده میداند و میگوید: "ما دو نوع مرزبندی داریم. مرزبندی نوع اول ملی است و در مقابل جنگطلبی، تجزیهطلبی، تحریمطلبی و ریختن خون ایرانیهاست. من با وارد شدن کشور به جنگ با هر توجیهی که بیاورند، مرزبندی دارم. مرزبندی دوم ایدئولوژیک و سیاسی است. مادامیکه نگذارند مرزبندی دوم اتفاق بیفتد، مرزبندی اول بیفایده است. یعنی دستکم من چنین کاری نمیکنم." وی در واقع خود را طرفدار تداوم و استمرار خشونت ها تا عقب نشینی نظام از بازوهای قدرت خود، می داند.
نگارنده اگر بخواهد در پایان این یادداشت، پیشنهاداتی به اصلاح طلبان برای خروج از بحران داخلی خود بدهد، آن راهکارها عبارتند از:
اول. دیدن همه واقعیت های موجود در کلیت آن یعنی حضور بی سابقه مردم در 13 آبان، تجمعات متعدد علیه ناامنی، حملات تروریستی به حرم شاهچراغ، شهادت طلبه جوان و جوانان بسیجی به وحشیانهترین شکل و ...
دوم. التزام عملی به شعار خشونت پرهیزی، طوری موضع گیری کنند که بهانهای دست غتشاش گران برای تداوم آشوبها ندهد.
سوم. بازگشت به هویت ملی پیشرفت خواه و رشد محور
چهارم. دیدن نقش و اثر قطعی، صریح و بلا انکار دشمن در آشوبهای اخیر به جنگ ترکیبی رخ داده اذعان کنند.
پنجم. پرهیز از دادن سوژه به رسانههای ضدانقلاب در تحریک و تحریص آشوبگران به اغتشاش
ششم. تئوریزه کردن حضور جمعیتهای میلیونی در مناسبتهای انقلابی، به منظور جذب و افزایش سرمایه اجتماعی
با این شش راهکار، جریان اصلاحات میتواند امیدوار باشد که مردم و نظام، از رفتار و گفتار آنها، امید و رضایت، شجاعت و اعتماد و در نهایت مهر و مسالمت، دریافت نمایند.