ابراهیم گلستان؛ نویسندهای با نثری شاعرانه که اسیر سبک نبود
آن چه نثر گلستان را از نثر نویسندگانی چون چوبک و آل احمد جدا میکند، آن است که گلستان برخلاف دو نویسندهی دیگر اسیر سبک خود نمیشود. در حالی که نثر آل احمد و چوبک از ابتدا تا پایان نویسندگیشان یک نواخت و ثابت میماند، گلستان به مرور به خلق نثری شاعرانه نائل میشود که به گفتهی خودش نثری است پاک و فشرده.
شاید بتوان گفت نثر ابراهیم گلستان در کنار نثر صادق چوبک برجسته ترین نثر معاصر از جهت دارا بودن شاخصه های سبکی خاصی است که اراده و آگاهی نویسنده در آفریدن آن ها کاملن هویداست. توجه به بار معنایی واژگان و دانستن ارزش آن ها و نیز وسواس در انتخاب گزینه های زبانی (اعم از واژه یا جمله یا تصویر) نثر گلستان را به طور کامل “متشخّص” کرده است. توجه گلستان به ارزش واژگان را می توان از عبارت زیر که از داستان از روزگار رفته حکایت انتخاب شده دریافت. در اینجا راوی با باز کردن پرانتزی در میان کلام به بحث دربارهی ارزش واژگان می پردازد:
“مردی که فعل برایش غریبه بود. من را بگو که گفتم مرد وقتی که میشد گفت: او. وقتی ضمیر سوم شخص در این زبان چشم پوشنده کاری به جنس ندارد.”
البته نثر گلستان همیشه ضرب آهنگ سریع و پر جنب و جوش نثر چوبک یا آل احمد را ندارد. به همین دلیل است که آل احمد در انتقاد از سبک نثر او گفته است:
“کلامش، بیتصویر. جان ندارد. نثری است عایق و نه هدایتکننده به چیزی، حرارتی، یا ضربهای، یا جذبهای.”
اما حقیقت آن است که قضاوت آل احمد را نباید چندان جدی گرفت. شاید روحیهی پر شور و مبارزهجو و نگاه ایدئولوژیک آلاحمد مانع از آن میشده که وی بتواند نثری غیر از نثر خود را تحمل کند. نثر گلستان را باید با معیارهایی غیر از داشتن شور و حرارت سنجید. اصولن چه لزومی دارد که تمام نثرها مانند نثر آلاحمد ضربهی زننده یا پرحرارت یا پرشور باشد؟ آنچه برای تشخص نثر مهم است، تناسب آن با محتوای اثر و عواطف نویسنده است، نه دارا بودن ویژگیهای خاصی که آلاحمد برمیشمارد. به عبارت دیگر نمیتوان همهی نثرها را در یک چارچوب واحد و با یک معیار ویژه ارزیابی کرد. خود گلستان در این باره عبارتی دارد که نقل آن در این جا خالی از فایده نیست. او میگوید:
“باید آگاه باشی... نه مقید به سبک؛ این سبک یا آن سبک. پیش از نوشتن باید سبک همان خود تو شده باشد. وقت نوشتن وقت کشف است. چه در حالت جمله و چه حتی در خود چیزی که میخواهی بگویی.”
البته گلستان از آفریدن نثری شتابناک، از آن دست که در داستانهای چوبک یا آل احمد میبینیم، عاجز نیست. مقایسهای کوتاه بین نثر این سه نویسنده، این موضوع را اثبات میکند. در هر سه قطعهی زیر مشاهده میکنیم که نویسندگان پیشگفته با ترفندهایی مشابه به نثر خود حرکت و شتاب بخشیدهاند؛ یعنی با کاربرد جملات کوتاه و استفاده از واو عطف در بین این جملات. این واو عطف مانع از مکث خواننده در پایان جمله میشود و به نثر سرعت میدهد:
نمونهای از نثر جلال آل احمد:
“یک مرتبه یک ماشین بوق زد و من از ترس لرزیدم و بی این که بفهمم چه می کنم، خودم را وسط خیابان پرتاب کردم و بچه ام را بغل زدم و توی پیادهرو دویدم و لای مردم قایم شدم.”
نمونهای از نثر صادق چوبک:
“موج های سنگین قیرآلود به بدنه ی ساحل میخورد و بر می گشت تو دریا و پف نم های آن تو ساحل میپاشید و صدای خراب شدن موجها منگ کننده بود و آسمان و دریا مست کرده بودند و دل هوا به هم میخورد و دل دریا آشوب میکرد و آسمان داشت بالا میآورد و صدای رعد مثل چَک تو گوش آدم میخورد و از چشم آدم ستاره میپرید و موج[ها روی هم هوار میشدند.”
نمونهای از نثر ابراهیم گلستان:
“ملخها از برخورد به هم میافتادند و بچهها از ترس نماز را شکستند و جیغ زنان گریختند و ارّه پاهای ملخی در تار و پودِ پشمیِ رختِ او گیر کرده بود و کاسهی بیرون پریدهی چشمان ملخ انگار به مکیدن جان او میجنبید و او میترسید و از ترس نمیتوانست منوچهر را بگریزاند و منوچهر میترسید و هر دو جیغ میزدند.”
اما آن چه نثر گلستان را از نثر چوبک و آل احمد جدا میکند، آن است که گلستان برخلاف دو نویسندهی دیگر اسیر سبک خود نمیشود. در حالی که نثر آل احمد و چوبک از ابتدا تا پایان نویسندگیشان یک نواخت و ثابت میماند، گلستان به مرور به خلق نثری شاعرانه نائل میشود که به گفتهی خودش نثری است پاک و فشرده مبتنی بر لحنی که انسان در خلوت با خود سخن میگوید. والبته هرگاه که اراده میکند، میتواند ازاین فضا به فضایی متفاوت حرکت کند. تبحّر در به کارگیری سبک در جهت ایجاد فضای دلخواه، منجر به خلق تناسبی ظریف بین لفظ و معنی در نثر گلستان شده است که به چند نمونه اشاره میشود. در عبارت زیر کم شدن تدریجی صدای تیراندازی به موازات طلوع صبح و سرانجام خفتن راوی در آرامشِ به وجود آمده، از طریق کوتاه شدن تدریجی جملات نشان داده شده است:
“آن شب تا صبح تیر در میرفت. صبح من یادم است آهسته پشت شیشههای رنگیِ اُرسی دمید و تیر کم شد. تا این که کم شد و دیگر تمام شد. آن وقت صبح بود. خوابم برد.”
در عبارت زیر راوی برای نشان دادن هوس و تمنای عاشقانه، صفت “برهنه” را برای “هوس” و “تمنا” انتخاب کرده است:
“هرگز هوس و تمنای برهنهتری نه تنها بر کاغذ نیامده بود، از اندیشهی من هم نگذشته بود.”
و بالاخره در عبارت زیر برای ایجاد فضایی که در آن سکوت به آهستگی و از صدای سوسک به هم میخورد، از هم آوایی با صدای “س” استفاده کرده است:
“رفته رفته که در سایه ها صدای سوسک، سکوت را میسایید... .”
در تمام این نمونهها سبک مصروف ایجاد تناسب میان لفظ و معنی شده است و این ویژگی دقت گلستان در خلق نثری متناسب با موضوع داستان را نشان میدهد.
گلستان در خلق فضای شاعرانه در نثر خود تحت تاثیر سعدی بوده است. مهمترین موارد تأثیر ابراهیم گلستان از سعدی عبارتاند از: کاربرد اوزان عروضی، سجع، جناس، هماوایی، ایهام، تضاد، عکس، تشبیه، مجاز، استعاره و خلق جملات قصار
گلستان در کتاب گفتهها میگوید: “پاک نوشتن برای من یعنی تا بشود صفت را کنار گذاشتن و موصوف را به فشردهترین صورت نمایاندن” خوانندهای که پیش از خواندن آثار گلستان، عبارت بالا را بخواند، توقع دارد که نثر وی را از صفت خالی ببیند، اما شگفت آن که نثر گلستان نه تنها از صفت خالی نیست، بلکه از حیث کاربرد آن، یکی از چشمگیرترین نثرهای معاصر است. اما نکته این جاست که وی در کاربرد صفت به شیوهای عمل میکند که نثرش را از نثر مطنبِ کسانی مانند جمالزاده و علوی متمایز میکند و رنگی شاعرانه بدان میبخشد. گلستان از نظر شیوهی کاربرد صفت یکی از هنجارشکنترین نویسندگان معاصر است.
در نثر گلستان بسامد عناصر عامیانه نسبت به نثر کسانی مانند جمالزاده و هدایت و چوبک کمتر است. عامیانههای گلستان نسبت به شاعرانههای خود وی نیز کمرنگتر مینماید. وی به ندرت در زبان راوی داستانش عنصری عامیانه میگذارد. در واقع فضای شاعرانه مجال چندانی برای خودنمایی این عناصر باقی نمیگذارد. عناصر عامیانه در نثر وی هنگامی ظاهر میشود که دو شخصیت داستانی در حال گفت و گو هستند. با این وجود به کارگیری این عناصر از سوی نویسنده به شکلی است که توجه خواننده را جلب میکند.
شعریت ویژگی اصلی نثر گلستان است. این خصلت عمدتن هنگامی دیده میشود که راوی داستان، در حال روایت، به توصیف سوژهای داستانی میپردازد یا عوالم درونی شخصیت را بیان میکند و یا آن که خود در مقام راوی وارد داستان میشود و عباراتی شعری- فلسفی خطاب به خواننده بر زبان میآورد، مانند قطعهی زیر:
“من چشم دارم. من چشم دارم. میبینم که روز میگذرد و حصّه ام از روزگار را حدّ حقیر محیطم تعیین میکند. من از شکاف این حقارت مستولی، بُعد زمانی بودن را میبینم و میجوشم. حالا تو هی بگو که تحول یواش پیش خواهد رفت و کار خود، یواش، خواهد کرد. مختار است. اما عمر من یواش طی نخواهد شد.”
در مقابل، زبان عامیانه در نثر گلستان عمدتن هنگام گفت و گوهایی ظاهر میشود که میان شخصیتها درمیگیرد:
“گفتم: راحت میگی آجدان. انگار دلت قرصه؟/ گفت: البت./ گفتم: اما اگه کسی بیاد که قلچماق باشه؟/ گفت: حالا که نیومده. تا وقتی هم بیاد خدا قادر. ما اینجا وایسادیم. اون وخ یه جور صلاح میریم. آخه فعلا که ما خودمون هستیم.”
در نثر ابراهیم گلستان، شاعرانگی برجستگی بیشتری نسبت به سایر شاخصههای سبکی دارد. این شاعرانگی غالبن در زبان راوی و به دو شیوهی قاعدهافزایی (وزن عروضی، سجع، هماوایی، جناس و...) و قاعدهکاهی( تشبیه، استعاره، مجاز و تکرار، توصیف و...) خلق میشود. گلستان هنگام برقراری گفت و گو بین شخصیتهای داستانی از زبان عامیانه بهره میجوید. تقابل میان بخشهای شاعرانه با گفت و گوهای عامیانهای که در انتهای این قطعهها میآید، یکی از ترفندهای گلستان برای حرکت از جهان آرمانی و ذهنی به دنیای واقعیت است. این تقابل همچنین در خدمت ایجاد موقعیت طنز و بیانی تراژیک از زندگی آدمها قرار میگیرد. گلستان گاه از این تقابل در شکلدهی ساخت داستانهای خود بهره برده است.
کتابهای منتشر شده ابراهیم گلستان:
آذر، ماه آخر پاییز
شکار سایه
جوی و دیوار و تشنه
مد و مه
نامه به سیمین
گفتهها
اسرار گنج دره جنی
خروس
از روزگار رفته حکایت
در گذار روزگار
برخوردها در زمانه برخورد
مختار در روزگار