راحله: خودکشی مادر و اعتیاد پدر راهی جر فرار از خانه برایم نگذاشت!
امروز خیلی خوشحالم که خواهرزادهام با یک تصمیم عاقلانه به مرکز مشاوره کلانتری آمده است. او به علت مشکلاتی که در زندگی دارد، همچنان بر لبه پرتگاه ایستاده است و میترسم اگر مسیر درست زندگی را پیدا نکند به ورطه تباهی بیفتد؛ چراکه...
زن ۳۲ ساله که هراسان و مضطرب وارد مرکز انتظامی شده بود، در حالی که دختر ۱۵ ساله را به آغوش می کشید و زمزمههای محبت در گوشش نجوا میکرد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری مصلای مشهد گفت: «راحله» خواهرزاده من است که با مشکلات حادی دست و پنجه نرم میکند و خیلی خوشحالم که بعد از فرار از منزل به کلانتری پناه آورده است.
این زن جوان ادامه داد: من و خواهرم (مادر راحله) کودکانی خردسال بودیم که پدرمان ما را رها کرد و به مکان نامعلومی رفت. از آن روز به بعد مادرم من و «فرشته» را زیر بال و پر خودش گرفت و به سختی بزرگ کرد. اگرچه به دلیل نبود پدر، سختیهای زیادی را تحمل کردیم، اما همواره به مهر مادری و صبوریهایش دلخوش بودیم و در تنهایی و خلوت اشک میریختیم.
وقتی بزرگتر شدیم هر کدام از ما رویاها و آرزوهای زیادی در سر داشتیم. مادر راحله از من بزرتر و مونس و همدم مادرم بود. او یک دنیا مهربانی و عاطفه نثارمان میکرد و سنگ صبورمان بود تا این که دیپلم گرفت و بعد از آن خواستگاران زیادی داشت، ولی در این میان با «پرهام» ازدواج کرد؛ چراکه همه اطرافیان او را پسری شایسته میدانستند، ولی بعد از آغاز زندگی مشترک همه فهمیدیم که «فرشته» همسرش را دوست ندارد و از همان دوران نوجوانی عاشق پسرعمویمان شده است.
مادرم خیلی «فرشته» را نصیحت میکرد که باید به شوهرش عشق بورزد، ولی این نصیحتهای دلسوزانه هیچ فایدهای نداشت. «فرشته» در حالی تصمیم به طلاق گرفته بود که «سیامک» (پسرعمو) نیز به او قول ازدواج داده بود. خلاصه مرغ «فرشته» یک پا داشت و او سرانجام از «پرهام» جدا شد و به سراغ «سیامک» رفت.
طولی نکشید که آنها با هم ازدواج کردند و سبد سبد عشق و محبت نثار هم میکردند، ولی این خوشیها و لبخندهای هیجانی چند ماه بیشتر دوام نیاورد؛ چراکه مشخص شد «سیامک» به موادمخدر صنعتی اعتیاد دارد.
حالا دیگر روزگار خواهرم سیاه شده بود و همه از اعتیاد وحشتناک «سیامک» خبر داشتند. او نمیتوانست مخارج زندگی را تامین کند و از شدت خماری هم دست به هر کاری میزد. درگیریها و دعواهای فرشته و سیامک در حالی به اوج خودش رسید که راحله دوران کودکی خود را میگذراند. خواهرم برای حفظ زندگی مشترک خودش خیلی تلاش کرد، اما سرانجام بعد از به دنیا آمدن «فرزین» (برادر راحله) دیگر نتوانست این شرایط را تحمل کند و به طور ناگهانی دست به خودکشی زد. با وجود این، «راحله» متوجه حال وخیم مادرش شد و او از مرگ نجات یافت. بعد از این ماجرا، «فرشته» همه حق و حقوق خودش را بخشید و از سیامک طلاق گرفت و به خانه پدرم بازگشت،
اما نمیتوانست دوری فرزندانش را تحمل کند، به همین دلیل با شوهرش تماس گرفت و از او خواست تا اجازه دهد به خاطر فرزندانش دوباره به زندگی گذشته خودش بازگردد، ولی سیامک تلفن را در حالی قطع کرد که به او ناسزا میگفت. همان روز خواهرم به طور پنهانی به دیدار فرزندانش رفت و بعد هم ما با جسد او رو به رو شدیم که دوباره خودکشی کرده بود. این موضوع تاثیر بدی بر روح و روان «راحله» گذاشت و او که پدرش را مقصر مرگ مادرش میداند، چند بار از خانه فرار کرده است؛ چراکه هنوز پدرش به موادمخدر صنعتی اعتیاد دارد و ما هم میترسیم راحله به پرتگاه تباهی سقوط کند و...
با توجه به اهمیت موضوع و با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ محمد ولیان (رئیس کلانتری مصلای مشهد) راحله با هماهنگی های مشاور کلانتری تحویل مادربزرگ و خالهاش شد تا بررسیهای قانونی و روان شناختی در این باره انجام شود.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی